معنی عصر حجر قدیم

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

عصر حجر قدیم

دورک پارینه سنگی


عصر حجر

دورک سنگی


عصر حجر جدید

دورک نو سنگی

عربی به فارسی

عصر قدیم

عهد عتیق , روزگار باستان , قدمت

واژه پیشنهادی

عصر حجر متاخر

دوران نوسنگی

دوران نوسنگی

لغت نامه دهخدا

حجر

حجر. [ح ِ] (اِخ) رجوع به حجر اسماعیل و حجرالکعبه شود.

حجر. [ح ُ] (اِخ) ابن عمروالکندی. رجوع به حجر آکل المرار شود.

حجر. [ح ُ ج َ] (ع اِ) ج ِ حجره. (غیاث):
مسند از تخت و مخده ز نمط برگیرید
حجر از بهو و ستاره ز حجر بگشائید.
خاقانی.
گرچه خمخانه ٔ ما را نه حجر ماند و نه بهو
هر چه آرایش طاق است و حجر بگشائید.
خاقانی.
رجوع به حجره شود.

حجر. [] (اِخ) ابن عمروبن معاویهبن ثوربن مرثع ملقب بآکل المرار. رجوع به حجر آکل المرار شود.

حجر. [ح ُ] (اِخ) ابوعماره. تابعی است.

معادل ابجد

عصر حجر قدیم

725

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری